ترجمه و تلخیص: زهرا آهنبر – ایران
عکسی که بعدها با عنوان «صبر کن بابا!» معروف شد، یکی از مشهورترین عکسهای دوران جنگ جهانی دوم است. مانند بسیاری از اسناد تاریخیای که در شبکههای اجتماعی دستبهدست شده و به اشتراک گذاشته میشود، داستان این عکس هم با تحریفهایی نقل شده است. بهمناسبت اول اکتبر، روزی که این عکس در نیو وستمینستر بریتیش کلمبیا گرفته شد، مروری خواهیم داشت بر داستان این عکس که به نمادی از تاریخ جنگ جهانی دوم بدل شد.
در یکم اکتبر سال ۱۹۴۰، کلود دتلوف عکسی گرفت که بعدها بهنام «صبر کن بابا!» معروف شد. این عکس هنگ بریتیش کلمبیا را بهتصویر میکشد که در حال عبور از خیابان هشتم از تقاطع خیابان کلمبیا واقع در نیو وستمینستر هستند. هنگامی که کلود دتلوف مشغول عکسبرداری بود، پسر کوچکی از مادرش جدا شد و بهسمت پدرش دوید که سرباز هنگ بود. ثبت این لحظه مورد استقبال فراوانی قرار گرفت و در فروش اوراق قرضه برای تأمین هزینههای جنگ نیز استفاده شد.
روز شنبه ۲۶ اوت ۱۹۳۹، هیتلر با اعلام مطالبهٔ شهر دانتسیگ لهستان، این کشور را تهدید کرد. این حرکت سرآغاز جنگ بود. در ساعت ۴ و ۱۵ دقیقهٔ صبح آن روز، آجودان هنگ بریتیش کلمبیا تماسی را از پایتخت کانادا دریافت کرد که دستور احضار هنگ را صادر میکرد. سربازان در شهر حضور یافتند تا در نقاط آسیبپذیر شهر مستقر شوند. روز ۱۰ سپتامبر ۱۹۳۹، پارلمان کانادا علیه آلمان نازی اعلام جنگ کرد، چرا که آلمانها در ۱ سپتامبر به لهستان حمله کرده بودند. درحالیکه سایر واحدهای نظامی به بریتانیا فرستاده میشدند، هنگ بریتیش کلمبیا در ساحل غربی کانادا مانده بود. پس از ماهها تمرین نظامی و حفاظت، دستوری صادر شد تا هنگ بریتیش کلمبیا در ۱ اکتبر سال ۱۹۴۰، سوار بر کشتی «پرنس جوآن» شوند و به مقصدی عزیمت کنند که بهدلایل نظامی فاش نمیشد. همانطور که گفته شد، زمانی که هنگ به خیابان هشتم در نیو وستمینستر رسید، عکاس کانادایی بنام «کلود دتلوف» که برای روزنامهٔ «دِ پراوینس» کار میکرد خود را به جلوی ردیف سربازان در حال عبور رساند که از تپه پایین میرفتند. وقتی کلود برای ثبت لحظهٔ دلخواه خود را آماده میکرد، پسرکی را دید که بهسمت خیابان میدوید. او از آن لحظه عکسی گرفت که بهنام «صبر کن بابا!»معروف شد. کودک ۵ ساله، وارن «وایتی» برنارد نام داشت، وایتی خودش را از دستان مادرش رها ساخت تا بهسمت پدرش، جک برنارد، بشتابد. این عکس در سراسر جهان مورد استقبال زیادی قرار گرفت و در مجلهٔ «لایف» نیز چاپ شد. در دوران جنگ، این عکس در تمامی مدارس بریتیش کلمبیا روی دیوار نصب شده بود.
مشخص شد مقصد نامعلوم سربازان شهر «نانایمو» بود که فقط ۳ ساعت با نیو وستمینستر فاصله داشت. پس از سالها آموزش، هنگ از حالت پیادهنظام به هنگ زرهی تبدیل شد و به کشورهای فرانسه و هلند فرستاده شد. این هنگ پس از پایان جنگ به میهن بازگشت. زمانیکه جک برنارد به خانه بازگشت، دتلوف برای عکسبرداری از لحظهٔ دیدار خانوادهٔ برنارد در صحنه حاضر شد. هرچند جک و برنیس برنارد، والدین وایتی، در نهایت از هم جدا شدند.
وارن برنارد دربارهٔ این عکس چنین گفته است:
من روزی را که عکس گرفته شد بهخاطر نمیآورم، اما روز بعدش را دقیقاً بهخاطر دارم. من ۵ ساله بودم و اطرافیانم بسیار هیجانزده بودند، همسایهها مرتب به خانهٔ ما میآمدند و خویشاوندان تلفن میزدند، آنها تصویر مرا روی جلد «دِ پراوینس» ونکوور دیده بودند. چند روز بعد مقامات شهر از من خواستند که در تبلیغات فروش اوراق قرضهٔ جنگی در کارخانهٔ اسلحهسازیای در همان اطراف به آنها ملحق شوم. به هر شخص ۳۰ دقیقه فرصت سخنرانی داده میشد، سپس گروه موسیقی آهنگهای روز را اجرا میکردند و در پایان نسخهای بزرگ از عکس من رونمایی میشد. من ژاکت و شلوارک بهتن وارد میشدم (که البته انتخاب مادرم بود) و باید این کلمات را به زبان میآوردم: «امروز اوراق قرضه بخرید و پدرم را به خانه بازگردانید!»
این عکس در «آسوشیتد پرس» و چند ماه بعد در مجلهٔ «لایف» نیز چاپ شد. عکس در سال ۱۹۴۰ گرفته شد یعنی زمانی که ارتش آمریکا هنوز به جنگ ملحق نشده بود و برای آنها بسیار جالب بود که ببینند آنهمه سرباز کانادایی روانهٔ انگلستان شدهاند.
پدرم پس از جنگ در سال ۱۹۴۵ به کانادا بازگشت، اما پیش از آن نیز یکبار در سال ۱۹۴۳ با مرخصی به خانه بازگشته بود. ازدواج والدینم در دوران جنگ داوم نیاورد و پدرم نگران من بود. او در کریسمس به خانه بازگشت، هرچند که برای ما دوران شادی نبود. پدر در خانهٔ ما اقامت نداشت و من به خیال کودکانه تصور میکردم دلیلش آن است که عضو ارتش است، اما حقیقت این بود که ازدواج آنها با شکست مواجه شده بود. این یکی از آخرین خاطراتی است که از خانوادهام در کنار هم بهیاد دارم.
پدرم بار دیگر به انگلستان رفت تا به واحدش در سیسیلی ملحق شود و این امر برای او بسیار مشقتبار بود. در نهایت پدرم موفق شد در عملیات پیادهسازی نیروها در نرماندی در ۶ ژوئن ۱۹۴۴، از طریق «جونو بیچ» بهسمت آلمان پیشروی کند. همانطور که خودش میگفت: «بالاخره جنگیدم». روزی که پدرم به وطن بازگشت، پدربزرگم مرا به ایستگاه قطار برد و بالاخره پدرم را دیدم. شاید آن روز شادترین روز زندگی ۱۰ سالهٔ من بود.
این عکس برای مدت زیادی بهفراموشی سپرده شد تا اینکه بار دیگر در اواسط دههٔ ۶۰ میلادی در روز یادبود جنگ مطرح شد و امروزه از آن بهعنوان یکی از معروفترین عکسهای کشور کانادا یاد میشود. ظاهراً من در ۷۹ سالگی تنها فرد در قید حیاتی هستم که تصویرش روی سکههای رایج کشور حک شده است، البته به استثنای ملکهٔ بریتانیا.
شهرداری نیو وستمینستر برای بزرگداشت این عکس سفارش ساخت یک مجسمهٔ برنزی را داد که در انتهای خیابان هشتم در میدان «هیاک» نصب شد. از این مجسمه در ۴ اکتبر سال ۲۰۱۴ رونمایی شد. وایتی دربارهٔ این مراسم گفت: در مراسم رونمایی از مجسمهٔ مربوط به این عکس در نیو وستمینستر بسیار تحت تأثیر احساساتی قرار گرفتم که این عکس در مردم برمیانگیخت. یکی از کهنهسربازانی که در مراسم حضور داشت گفت: این عکس دربارهٔ جنگ نیست، دربارهٔ خونریزی و جرئت و تفنگ هم نیست. دربارهٔ خانوادههایی است که پشت سر رها میشوند.
در مراسم رونمایی، ضرابخانهٔ سلطنتی کانادا مجموعهای از ۳ سکهٔ جدید ضرب کرد که تصویری از این عکس روی آنها حک شده بود. این سکهها بهترتیب ۲، ۳ و ۱۰ دلاری بودند. پست کانادا نیز تمبری را بهچاپ رساند که این تصویر روی آن نقش بسته است. همچنین ترتیبی داده شد تا در ۷۰امین سالگرد پایان جنگ جهانی دوم، در مارس ۲۰۱۵، شبیهسازی رژهٔ سربازان هنگ بریتیش کلمبیا در این عکس مشهور برگزار شود.
نکتهٔ دیگری که در عکس وجود دارد و کمتر به آن توجه شده است، زنی است که در سمت چپ عکس قرار دارد. او نفر سوم بعد از مادر وایتی در عکس ایستاده است و کت بلند سیاهی بر تن دارد و مستقیم به دوربین نگاه میکند. این زن «اَگنس کونفورتین (پاور)» است که بههمراه دوستش، فیلیس دائم، برای بدرقهٔ مردان جوان به نیو وستمینستر آمده بود. حتی در کیفیت پایین عکس نیز بغض اگنس قابل تشخیص است که دال بر نگرانی او برای دو برادر سربازش بهنامهای ویلفرد و لَری پاور است. این دو برادر در پیادهنظام «نوا اسکوشیا هایلندرز» ثبتنام کرده بودند. لری در سال ۱۹۴۴ به کانادا بازگشت و دچار اختلال استرسی پس از آسیب روانی شد. ویلفرد در یک صحنهٔ نبرد در ماه مارس ۱۹۴۵ در نزدیکی شهر آرنهم کشور هلند و در حین آمادگی نیروهای کانادا برای آزادسازی این شهر کشته شد. شهر آرنهم در آوریل ۱۹۴۵ آزاد شد.
________________________
منابع: